پژوهش حاضر با عنوان «بررسي رابطة فقه و اخلاق با رويكردي به آراء امام خميني(ره)» در پنج بخش تنظيم شده است و روش تحقيق آن كتابخانهاي ـ توصيفي ميباشد كه به مطالبي همچون: فلسفة فقه، ارتباط اخلاق و فقه، ماهيت علم فقه، تأثير اخلاق بر فقه و رويكردهاي مثبت و منفي نسبت به فقه و اخلاق ميپردازد. بررسي ارتباط علم فقه با ساير علوم و از جمله اخلاق، دستاوردهاي مهمي در فقه، اجتهاد و تقليد دارد؛ زيرا همگام نمودن فقه با زمان و مكان، مستلزم تغيير نگرش نسبت به اجتهاد و تقليد است. به باور ما اخلاق مذهبي در بسياري از جهات ژرفترين و مؤثرترين نوع اخلاق است؛ اگرچه هر انديشة اخلاقي الزاماً نبايد از الهيات و كلام ديني تغذيه كند. علم فقه نيز از وسيعترين علوم اسلامي است؛ زيرا تعيين حكم تمام حركات و سكنات فردي و اجتماعي بشر به عهدة اين علم است. فلسفههاي علوم (فلسفههاي مضاف) و از جمله آنها فلسفة فقه، جزء علوم درجة دوم محسوب ميشوند. فلسفة فقه از جمله علومي است كه به مرحلة بروز و ظهور نرسيده است، ولي وظيفة آن مثل ساير فلسفههاي مضاف اين است كه به پيشفرضهايي ميپردازد كه فقها آنها را مسلم گرفتهاند. اين پژوهش مربوط به دو حوزة فلسفة اخلاق اسلامي و فلسفة فقه (پيشفرضهاي داد و ستد علوم) است. مسائل فلسفة اخلاق در حوزة علوم اسلامي در علم كلام، اصول فقه و مقدمات علم اخلاق مطرح بوده است و با مسألة حسن و قبح عقلي و شرعي ارتباط پيدا ميكند. اعتقاد به حسن و قبح شرعي يا عقلي و همچنين ملازمة عقليه و عدم اعتقاد به آنها هر كدام به نحو مشهودي در فرآيند اجتهاد و آراء فقهي مجتهد و فقيه تأثير ميگذارد و لذا هر مجتهدي قبل از ورود به وادي فقه بايد تكليف خودش را با اين مسائل روشن كند. فلسفة فقه نيز شاخهاي از علم فلسفه است و تابع متدلوژي فلسفه ميباشد و بايد روش آن عقلي باشد؛ لذا بحثهاي فلسفة فقه به هيچ وجه بحثهاي عقيدتي و ايماني نيستند. پس از بررسي رويكردهاي مثبت و منفي دربارة ارتباط علم فقه و علم اخلاق و همچنين تعيين حيطههاي اين دو علم در زمينههاي روش، موضوع، قلمرو و ماهيت گزارهها (كه البته فقها و علماء اخلاق اسلامي كمتر به آن پرداختهاند)، چنين به نظر ميرسد كه علم فقه و علم اخلاق در مقام تعريف و تئوري ارتباطي با يكديگر ندارند و اگرچه عمل به احكام فقهي تأثيرات اخلاقي در انسان به جاي ميگذارد، ولي اين تأثيرات اخلاقي فقه، اثرات قهري عمل به احكام است و از حيطة فقه خارج ميباشند، در مجموع بايد گفت: علم فقه به اعمال جوارحي ميپردازد و شرايط صحت عمل را بيان مينمايد؛ در حالي كه علم اخلاق به اعمال جوانحي ميپردازد و شرايط قبولي عمل را بيان ميدارد، البته علم اخلاق در مقام تحقق بر فقه و فقها تأثير گذاشته است و نمونههاي فراواني از اين تأثيرات در كتب فقهي مشهود است. به طور كلي بايد گفت: صرف عمل نمودن به تعاليم فقهي و بدون توجه به روح شريعت (اخلاق) نبايد انتظار وجود جامعهاي اخلاقي و متعالي را داشت؛ چرا كه علم فقه داراي منطقه الفراغهاي بسياري است. امام خميني(ره) نيز اگرچه همانند غزالي دنيوي و علم ظاهر بودن فقه را پذيرفتهاند، ولي برخلاف غزالي پشت پا زدن به ظاهر و صرفاً پرداختن به باطن را جهت سير و سلوك كافي نميدانند و معتقدند كه آداب ظاهري نيز بايد همانگونه كه فقه بيان كرده است، رعايت شود.